کد مطلب:223239 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

موقعیّت دوم: دوران تلاطم سیاسی و نیاز به عامل توان

موقعیّت دوم: دوران تلاطم سیاسی و نیاز به عامل توازن و تعدیل

بعد از كشته شدن محمّد امین در محرم (صفر) سال 198 و بازگشت قدرت به مأمون، فضل بن سهل كه شاهد این اعتراف بوده است، عهد و نذری كه مأمون با خدای خود بسته بود، به او خاطر نشان می كند. این كه فضل بن سهل با چه انگیزه ای این عهد را یادآور می شود نیاز به بررسی جداگانه ای دارد، ولی بی شك همانگونه كه منابع خبر می دهند تمایل فضل بن سهل نسبت به انتقال خلافت از عباسیان به علویان قابل تأمّل است و فضل بن سهل عامل مهمّی در این تصمیم گیری به شمار می رود.

فضل بن سهل خواست كه خلافت را از عباسیان بگرداند و به علویان منتقل سازد و به مأمون گفت: در حضور من نذر كرده بودی و سوگند خورده بودی كه اگر خداوند حكومت را از برادرت به تو بازگرداند ولایتعهدی را به علویان بسپاری.

( تاریخ بیهقی، 192/1؛ بحار الأنوار: 134/12، عیون اخبار الرضاعلیه السلام ، 2/صلی الله علیه واله 38. )

بی شك مأمون رد این زمان در شرایط اولیه خود، یعنی در شرایطی كاملاً بحرانی كه با خدای خود عهد و پیمان بسته بود قرار نداشت، زیرا عامل تهدید كننده حیات و قدرت سیاسی او؛ محمّد امین از میان رفته بود، اگر چه سایر عوامل تهدیدكننده ای كه از قبل و یا همزمان با جنگ میان او و برادرش ظهور كرده بودند همچنان پابرجا بودند مانند خیزش علویان كه همچون آتش زیر خاكستر كانونهای قیام را در پهنه قلمرو غربی حكومت وی گرم می كرد با وجود این آیا در چنین شرایطی مأمون همچنان بر نیت پاك خود باقی مانده بود؟ آنچه از ظاهر رخدادها به دست می آید چنین است:

مأمون به طاهر و هرثمه نامه نوشت كه مؤتمن (ولیعهد سوم) را از ولایتعهدی خلع كنند و هر دو در ماه ربیع الأوّل سال 198 او را از ولایتعهدی خلع كردند.... ( كامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، 231/10. )

مأمون چون در خاندان بنی عباس و علویان غور كرد كسی سزاوارتر از علیّ بن موسی علیه السلام نیافت...

( تاریخ بیهقی، 190/1؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام ، 385/2؛ بحار الأنوار: 131/12. )

مأمون در پاسخ به فضل بن سهل می گوید: «این كار به صواب است.» و سپس تصمیم می گیرد آن عهد و پیمان را عملی كند. این یك بعد ماجرا است ابعاد دیگر این ماجرا را می توان از شرایطی كه مأمون بعد از پیروزی با آن روبرو شد دریافت. در سال 198 نصر بن سیّار، در نواحی حلب سر به شورش برداشت و سپاه طاهر را تا «رقه» وادار به عقب نشینی كرد. حسن هرشی با شعار «الرضا من آل محمّد» در عراق خروج كرد. ابن طباطبا در سال 199 در كوفه قیام كرد و أبو السرایا (سری بن منصور) كه از فرماندهان سپاه هرثمة بن اعین بود به او پیوست و دامنه این قیام بشدّت بالا گرفت به طوری كه سایر علویان به این نهضت پیوستند و سرانجام در ایالت بصره و اهواز زید بن موسی بن جعفرعلیه السلام ، در یمن إبراهیم بن موسی بن جعفرعلیه السلام ، در فارس إسماعیل بن موسی بن جعفر، در مكه حسن بن افطس و در مدائن محمّد بن سلیمان به قدرت رسیدند و دیری نپایید كه شهرهای دیگر نیز در امواج این خیزشها و شورشها سقوط كرد، مدینه (حجاز) به دست محمّد بن جعفر افتاد و أحمد بن عمر بن خطاب ربعی بر نصیبین و توابع آن چیره شد. در موصل سید بن انس، در میافارقین موسی بن مبارك یشكری، در ارمنستان عبد الملك بن حجاف سلمی، در آذربایجان محمّد بن رواد ارزی، در عراق عجم (ایالت جبال ایران) أبو دلف عجلی و...

( تاریخ یعقوبی، 2/2 - 0صلی الله علیه واله 4؛ كامل تاریخ اسلام و ایران، 242/10، 244، علیه السلام 24، 249، 2 - 250؛ تاریخ طبری (چاپ تهران)، 29/13صلی الله علیه واله 5، 38صلی الله علیه واله 3، 0صلی الله علیه واله صلی الله علیه واله 5 و (چاپ بیروت)، 123/5، علیه السلام 13؛ مروج الذهب، 2/2 - 401، 418، 441، 442؛ اخبار الطوال، 443 - 433؛ مقاتل الطالبیین، ص علیه السلام 49 - 5علیه السلام 4 و 541 - 501 و سایر قیام علویان، ص 4 - 493، علیه السلام 49، 501، 535؛ عمدة الطالب فی انساب آل أبی طالب (چاپ بمبئی)، ص 152، 205؛ سایر قیام علویان، ص 8 - علیه السلام 11؛ 4 - 203، صلی الله علیه واله 20، 243؛ جمهرة انساب العرب، ص 53، 85؛ مناقب آل أبی طالب (چاپ نجف)، 1/3علیه السلام 4؛ تاریخ بغداد، 115/2؛ الاعلام، 5/9علیه السلام و354/5. )

علویان تنها منبع خطر به شمار نمی آمدند، بلكه خاندان عباسی نیز عاملی تهدیدكننده بودند. عباسیان اختلاف دیرینه ای با مأمون داشتند و متعصّبان آنان هیچ گاه او را یك عباسی اصیل ندانسته بلكه او را تنها یك كنیززاده به حساب می آوردند. كشتن امین و چرخاندن سر او در شهر، كانونهای توطئه را در بغداد گرمتر كرد و خشم عباسیان متنفذی را كه در اطراف مادر امین (زبیده) گرد آمده بودند برانگیخت.

( مروج الذهب، 2/3 - 401، 404؛ تاریخ الخلفاء، ص 303؛ تاریخ یعقوبی، 2/2صلی الله علیه واله 1. )

این حوادث به همان اندازه كه از اعتبار بنی عباس می كاست بر مهر و علاقه مردم نسبت به خاندان علیّ بن أبی طالب علیه السلام می افزود، مأمون در برابر پایگاه عباسیان در بغداد، مرو را انتخاب كرده بود، اگر چه نژاد ایرانی مادرش پشتوانه ای برای او در مرو و خوارزم بود اما این امتیاز در برابر نیروی قدرتمندی كه در بغداد و سایر نواحی حكومت عباسی بر ضد او دسیسه چینی می كرد، چندان جدی به حساب نمی آمد. در چنین شرایطی مأمون بناچار حیات و بقای حكومت خود را تنها در حمایت از علویان دید، از این رو برخلاف میل عباسیان، ناگهان تغییر روش داده و بشدّت متمایل به علویان شد. اگر چه مأمون پایگاهی در میان علویان نداشت و آنها در قیام خود او را به چشم یك غاصب می نگریستند، اما مأمون كوشید تا با تغییر موضع و نشان دادن گرایش زیاد به علویان تعادل و توازن سیاسی خود را برای مدت زمانی هر چند كوتاه حفظ كند.

در چنین طوفانی كه مأمون در آن گرفتار بود، نزدیكی به علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام تنها راه نجات و یگانه روزن امید او بود، ولی این همسویی در چنین مرحله ای از زمان توأم با تمایل نبود. اگر چه مأمون قبلاً در توبه نامه خود با اندیشه ای پاك، در این باره با خدای خویش عهد و پیمان بسته بود، اما بی شك در این شرایط آن اندیشه دگرگون شده بود. بر این اساس عباراتی همچون: علاقه شدید مأمون به إمام باعث شد تا او را بر فرزندان و خویشان خود مقدّم دارد و ولیعهد خود قرار دهد، كه اربلی به نقل از ابن طاووس در كشف الغمة آورده و یا ابن جوزی در ( بحار الأنوار: 12/صلی الله علیه واله 28. )

تذكرة الخواص بیان داشته، سطحی و غیر محققانه است، چرا كه مأمون در شرایط اولیه، خلافت و حیات خود را در حال نابودی می دید. اما در شرایط نوین كه خلافت و حیات دوباره خود را به دست آورده بود بشدّت نیاز داشت آن را با چنگ و دندان حفظ كند و تنها پیشنهاد خلافت و سپردن ولایتعهدی به علیّ بن موسی علیه السلام این نیاز را برآورده می ساخت زیرا نزدیكی جستن به آن حضرت هم رقبای عباسی را از صحنه خارج می كرد و هم مدعیان علوی را خلغ سلاح می نمود.

( تاریخ روضة الصفا، 3/3 - 42، 8 - علیه السلام 4، 458. )

این موضوع را می توان از سخنان مأمون نیز دریافت. وی در پاسخ عدّه ای از مخالفان ولایتعهدی علیّ بن موسی الرضاعلیه السلام كه او را از مخاطرات این امر آگاه می كردند و می گفتند: مبادا این شرافت و عظمت را از خاندان بنی عباس خارج كنی كه كاری بی سابقه در میان خلفا خواهد شد و اگر خلافت به خاندان علی علیه السلام منتقل شود خود و خانواده ات را نابود كرده ای می گوید: علیّ بن موسی به خاطر فاصله ای كه با ما داشت مردم را به سوی خود می خواند، او را ولیعهد خود كردم تا مردم را به جانب من دعوت كند و اقرار به خلافت و زمامداری ما نماید و...

( بحار الأنوار: 2/12 - 1علیه السلام 1. )